دختر نابینای بلوچ که با وجود تمام سختی ها حالا مدرک دکترای علوم سیاسی اش را دریافت کرده است، معتقد است: به افرادی مثل من که با اشخاص عادی مقداری متفاوت هستند، به دیده ترحم یا سربار و مشکل ساز جامعه نگاه نکنید.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی میارجل؛ سیما رئیسی 30 ساله از دختران موفق بلوچ است که با وجود بیماری چشمی و در نهایت از دست دادن بینایی اش، تا مقطع دکترای علوم سیاسی ادامه تحصیل داده است.

در ادامه گفتگوی میارجل با این فعال اجتماعی بلوچ را می خوانید.

با وجود از دست دادن بینایی تان، چطور موفق به ادامه تحصیل شدید؟

من از بدو تولد دچار بیماری آب سیاه چشمی بودم، این بیماری به دلیل بالا رفتن فشار داخل چشم ایجاد می شود و لرزش و تکان خوردن دائمی چشم هایم باعث شده بود نتوانم درس هایم را یاد بگیرم و در همان کلاس اول بود که معلم ها نتوانستند به من خواندن و نوشتن یاد دهند، تا آن زمان هم کسی مشابه شرایط من به مدرسه نیامده بود و معلم ها در این زمینه هیچ اطلاعی نداشتند؛ در منطقه ما نا بینایان مثل عقب مانده ذهنی می مانند و حق تحصیل برایشان قایل نیستند، خصوصا زمانی که من بچه بودم این فرهنگ بیشتر از الان وجود داشت؛ معلم ها هم به خاطر تاثیر همین فرهنگ من را عقب مانده می دانستند و به پدر و مادرم می گفتند که دخترتان را به مدرسه استثنایی ها ببرید.

چند سال مدرسه استثنایی درس خواندید؟

سه سال اول دبستان را در مدرسه استثنایی گذراندم که خوشبختانه آن زمان کتاب های مدرسه عادی با مدرسه استثنایی تفاوتی نداشت و من با کمک معلم دلسوزم که وقت خیلی زیادی برایم می گذاشت توانستم خواندن و نوشتن یاد بگیرم، معلم ام نیز که در سه سال اول دبستان مرا خیلی کمک می کرد، واقعا مثل یک معلم خصوصی با من رفتار می کرد و حتی به خانه مان می آمد، می گفت تو توانایی و هوشش را داری اما به خاطر ضعف چشمی ات باید بیشتر از دیگران تلاش کنی، حمایت های او باعث شد بتوانم سال چهارم را در مدرسه عادی بگذرانم و بعد از آن تا پایان دوران تحصیل کنار بچه های عادی درس بخوانم البته همان کلاس چهارم هم معلمم مرا به عنوان دانش آموز خود نمی پذیرفت او می گفت کسی که سه سال مدرسه استثنایی درس خوانده نمی تواند در کلاس من آموزش ببیند تا این که یک روز مساله ریاضی را پای تخته نوشت و من زودتر از بقیه بچه ها آن را حل کردم که به این ترتیب توانستم خودم را به او نشان دهم.

پس با یک بیماری مادر زادی بینایی تان را از دست دادید؟

بله، شما هم دیده اید کسانی که چشم های شان تکان شدید و مداوم می خورد، این تکان ها روی عملکرد چشم تاثیر مستقیم دارد، در واقع مبتلایان به این بیماری به میزانی که بیماریشان پیشرفت کرده باشد و به میزانی که فشار چشم هایشان بالا باشد، قدرت بینایی شان متفاوت است. من هم تا حدودی این توانایی را داشتم اما به این دلیل که روند درمان دیر آغاز شد، عمق بیماری ام بیشتر شد، تا این که سال دوم راهنمایی به خاطر بالا رفتن فشار چشم هایم، بینایی یک چشم را به طور کامل از دست دادم.

چطور وارد مقطع لیسانس شدید؟

وقتی نتایج دانشگاه آزاد آمد مشخص شد من رشته علوم سیاسی دانشگاه زاهدان را قبول شده ام و هر چند خانواده ام به این دلیل که نگران شرایط جسمی ام بودند، حتی اجازه نمی دادند نتایج کنکور آزاد را ببینم و از طرفی هم با رفتن من به زاهدان مخالف بودند اما در نهایت بر سر حرف و خواسته هایم پا فشاری کردم و دانشجوی رشته علوم سیاسی دانشگاه زاهدان شدم.

خانواده تان با تحصیل دخترها مشکل داشتند؟

خدا را شکر پدر من از افراد سرشناس چابهار است و همیشه و در همه مراحل تحصیل ما را همراهی کرده است، برای مثال خواهر بزرگترم در هندوستان رشته داروسازی خوانده است و ما آن سنتی که مخالف تحصیل دختران بود کنار آمده بودیم اما نگاه های مردم و حرف هایی که پشت سرم می گفتند، عاملی شده که خانواده ام را برای ادامه تحصیل من در زاهدان دچار تردید کرده بود.

پس شما راهی زاهدان شدید تا خودتان الگو شوید و راه را برای بقیه باز کنید؟

بله، تا حدودی راه را باز کردم و بعد من هم در چابهار نابینایان و معلولان برای ادامه تحصیل انگیزه گرفته اند، درحال حاظر دو برادر دوقلو داریم که هر دو نابینا هستند و در مقطع لیسانس درس می خوانند اما هنوز دختران چابهار با آن نگاه سنتی وغلط درگیر هستند.

این نگاه ها درباره شما هم هنوز وجود دارد؟

بله، حتی درباره من که توانایی هایم را اثبات کردم وجود دارد.

هنوزهم هستند کسانی که وقتی من را می بینند به پدر و مادرم می گویند چطور به دخترهای تان اجازه تحصیل دادید البته من از آن ها سر سخت تر هستم و با فعالیت های اجتماعی ام، سعی در کمرنگ کردن تفکرات غلط دارم.

از فعالیت های اجتماعی خود نیز برای میارجل بگویید.

نخستین کاری که کردم عضویت در کمسیون بانوان فرمانداری چابهار بود، یک سال در واحد روابط عمومی آن جا فعالیت کردم و در تمامی جلسه ها حضور و فعالیت داشتم، در حال حاضر نیز مدیر عامل انجمن نابینایان چابهار هستم و مهم ترین بر نامه که برای آن ها در نظر دارم، بالا بردن سطح سوادشان است. بخش دیگری از فعالیت هایم این است که سعی می کنم در جمع مردها بیشتر حاضر شوم. جمع هایی که هیچ زنی را راه نمی دهند وعادت ندارند زن در بین خودشان ببینند.

در واقع شما از دو منظر تاثیر گذار هستید، یک اینکه نگاه ها را نسبت به بانوان تغییر می دهید و دو نسبت به نابینایان؟

من برای هر دو زمینه تلاش می کنم و برنامه های زیادی در آینده دارم، البته در زمینه بانوان در شهرهای مختلف استان فعالیت های خوبی در حال انجام است که به همین دلیل هم فکر می کنم در حوزه معلولان و نابینایان کارهای مهم تری باید انجام دهم.

با وجود نابینایی کامل در دانشگاه چطور درس خواندید؟

هنوز هم کاملا نابینا هستم، نور را به اندازه تشخیص شب و روز درک می کنم، از سختی های دوران تحصیل هم هرچه بگویم کم گفت، دوستان خیلی خوبی داشتم که هم در خوابگاه برای انجام امورشخصی وهم در کلاس درس برای انجام امور درسی به من کمک می کردند با این وجود نه می توانستم جزوه ای بنویسم ونه از روی کتابی بخوانم، تنها راهی هم که داشتم این بود که با پرداخت هزینه به هم کلاسی ها از آن ها بخواهم از روی کتاب بخوانند و صداهایشان را برایم ضبط کنند، معمولا قبول می کرند اما چون خودشان هم امتحان داشتند، گاهی نوار کاست ضبط شده یک کتاب، دقیقا شب امتحان به دستم می رسید و من تا صبح بیدار می ماندم که نمره قبولی را بگیرم؛ من حیث المجموع تمام دلخوشی و آرزوی من درس خواندن و رسیدن به مراحل بالاتر بود، تا جایی که توانستم ادامه دادم و در آینده هم ادامه خواهم داد.

آرزوی خودتان برای آینده چیست؟

مهمترین آرزویم تدریس دردانشگاه زاهدان است، بعد از آن می خواهم دامنه پژوهش هایم را در حوزه زنان و معلولان گسترش دهم، همچنین در حوزه جامعه شناسی سیاسی که رشته تحصیلی ام است نیز سعی می کنم مقاله ارایه دهم، به این دلیل که نمی خواهم هیچ وقت از فضای تحصیل و کسب علم دور شوم و می خواهم از این ابزار برای تاثیرگذاری بیشتر استفاده کنم.

آیا عوامل موفقیت تان را تنها حمایت خانواده می دانید؟

جایگاهی که الان پیدا کرده ام مدیون خانواده هستم، مدیون پدری که نه تنها سد راه من برای رسیدن به خواسته هایم نشد، بلکه با حمایت هایش باعث بیشتر دیده شدن و بهتر شنیده شدن صدایم شد، مادر و اعضای خانواده ام نیز در تمام مراحل زندگی کنار من بودند و پا به پایم سختی ها را تحمل می کنند.

هدف؟

در آینده می خواهم در ارگان های جهانی مثل سازمان ملل یا حقوق بشر فعالیت کنم.

سخن آخر با خوانندگان پایگاه اطلاع رسانی میار جل؟

به افرادی مثل من که با اشخاص عادی مقداری متفاوت هستند به دیده ترحم یا سربار ومشکل ساز جامعه نگاه نکنندوهمه را ازدید اسان بودن بنگریم و با آرزوی موفقیت برای دست اندر کاران پایگاه اطلاع رسانی میار جل. 

خبرنگار: حنیفه دهقانی